جاده همیشه برای من فوق العاده جالب و جذاب بوده

مخصوصا کشش لاستیکها روی آسفالت

مسیر هیپنوتیزم کننده میشه

مخصوصا وقتایی که جاده رو برای دیدن مـ‌هلام طی میکنم

و هفته ی دیگه میرم دیدار یارم

از همین الان دب تو دلم نیست و میخوام هرچه زودتر این هفته هم بگذره

اما یچیزی الان بدجور داره عذابم میده

اونم اینه که هفته دیگه اینموقع بعد از دو روز و نیم کنار مـ‌هلام بودن درحال جمع و جور کردن برای برگشتنم

و احتمالا عشقم داره سعی میکنه زودتر شام آماده کنه

تا شام نخورده نزنم به جاده

و مادرخانمم که به اندازه مادر خودم دوستش دارم و همونقدرهم مهربونه

داره قرآن و آب آماده میکنه 

تا مثل همیشه موقع رفتن 

از زیر قرآن ردم کنه

دوستتون دارم و دلتنگتونم


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها